آواجانآواجان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

.♥.هنرنمایی های آوا خانمی.♥.

زنبور.♥.♥.

زنبور زرد و قرمز هی می کنه وزووز دنبال گل می گرده یک گل ناز و قرمز   یواش میاد کنارم می شینه روی دستم شاید خیال می کنه من گل و غنچه هستم   وای ، وای ، وای ، چی کار کرد؟ مامان میگه : "بوست کرد" پس چرا جای بوسش اینهمه میکنه درد ؟ "شکوه قاسم نیا" ...
15 مرداد 1392

دست کوچولو ، پا کوچولو .♥.♥.

دست کوچولو ، پا کوچولو گریه نکن ، بابات میاد تا خونه ی همسایه ها صدای گریه هات میاد   گشنه شدی ؟ شیرت بدم تشنه شدی ؟آبت بدم خوابت میاد ؟ لالا بکن تا من کمی تابت بدم   تق تق تق ، در میزنند این باباته ، صداش میاد گریه نکن تا بشنوی صدای کفش پاش میاد   "شکوه قاسم نیا" ...
4 مرداد 1392

مثل گل♥.♥.

مامان جونم ، مامان جون که مثل گل قشنگی و مهربون، وقتی تو رو می بینم شاپرک تو میشم رو دامنت می شینم   هی خودمو لوس می کنم روی تو رو بوس می کنم توی دلم یواش میگم : خدا جون خدای مهربونم یه کاری کن همیشه پیش مامان بمونم "اسدالله شعبانی" ...
4 تير 1392

هدیه♥.♥.

مامان جونم خونه نبود من خونه رو جارو زدم پاک و تمیز شد همه جا جارو زدن رو بلدم وقتی که مامانم اومد گفت : آفرین به دخترم یادم باشه فردا برات یه هدیه خوب بخرم مامان جون مهربونم کار می کنه صبح تا غروب پس کی باید به مامانم هدیه بده ، هدیه ای خوب "افسانه شعبان نژاد" ...
3 تير 1392