متن بسیار جالب و زیبایی بود خیلی دوست داشتم من یه داداش نه ساله داشتم دور از جون عزیزات از 6 سالگی سرطان مغز استخوان گرفت نه سالگی هم فوت کرد برای اولین بار که شیمی درمان شد بچه خاله ها ازش میترسیدن فقط یه دختر خاله ا م که از دادشم کوچکتر بود اون تو بغل میگرفت و سرش و میبوسید و میگفت مسعود قشنگم چه خوشکل شدی حالا این مطلب من رو یاد اون جریان انداخت امیدوارم که همه کوچولوها ا زکودکی گذشت و انسانیت رو یاد بگیرن .الهی امین مهسای عزیزم وست نداشتم ناراحتت کنم . عزیزم خیلی زیبا بود به خاطر همین تو وب گذاشتمش .
الهی بمیرم به خدا جان نورا این روزا نه اینکه نورا مریضه اصلا هوش حواس واسم نمونده من و ببخش دوست نازم از پنج شنه تا حالا نورا رو 2 بار بردم دکتر و بهتر نمیشه تب شدید واسها داره نمیدون چکار کنم خیلی نگرانم
ناراحت نباش من که گفتم رمزش عوض کردم . آخی نازی خوب میشه
عزیزم خوش باشید ایشاله و همیشه شهد خنده های شیرین اوا جون باشی ای بلاها دیشب رفتید ولیمه خورورن ما هم دعوت داشتیم اما نتونستیم به خاطر نورا بریم میگم چه نقاب خوشملی مثل خودت. ولیمه خوشمزه بود نه!!! مرسی خاله جون .آره خاله جون جات سبز بود